" اگر در شهر راه را پیدا نکنیم ، شاید بسیار ملال آور و مضحک باشد ، که لازمه ی آن نابلدی است ، همین و بس ...
اما گم کردن خود در شهر ، مثل زمانی که کسی خود را در جنگل گم کرده باشد به آموزش و دریافتی کاملا متفاوت نیاز هست ..."
به اطرف خودم نگاه می کنم و در تردید هستم ؛ آیا راهم را در شهر گم کرده ام یا خودم را ؟؟؟
برای رسیدن به پاسخ با دقت و توجه بیشتری به افکار و اطراف خودم می نگرم . در ظاهر همه چیزش مثل قبل است ، اما احساس من نه !! هر سال در این روزهای خاص مراسمی برپا می شود که مردم از پیش خود را برای آن آماده می کنند ... پرسش های زیادی در ذهنم در حال پیشی گرفتن از هم هستند ... واقعیت چیست ؟ خرافات چیست ؟ جنگ های سراسر تاریخ به چه دلیل رخ داده است ؟
نتیجه هر کدام از سیتره های انسان با انسان های دیگر و با خودش چه بوده ؟
آیا قربانی کردن انسان مربوط به تاریخ گذشته ی بشریت است ؟ و اکنون رواج ندارد ؟! نه ...
ما هنوز هم مشغول قربانی کردن انسان در برابر خدایان دروغین هستیم . جنگ بین گروه ها و کشورهای مختلف را شاهد هستیم ،جوانان مان را تشویق می کنیم تا از اعتقادات ما و خودشان دفاع کنند ...
باورهایی که فقط به واسطه ی سال های قبل سینه به سینه و دست به دست به ما رسیده است ، همان باورهایی که پس از آموختن حروف الفبا و اولین واژه ها ، تعیین کننده ی اعتقادات کور ما در هم اکنون زندگی مان است . تاریخ بشریت پر است از جنگ هایی که بر سر هیچ به وجود آمده ، فقط از سر نا آگاهی، از سر خودخواهی و خودبینی انسان و از سر خود بزرگ بینی کسانی که گمان می کردند و گمان می کنند که برتر از دیگران هستند ، گویا تنها آن ها بودند و هستند که واقعیت را درک کرده و همه به غیر از آن ها در اشتباهات خود زندگی می کنند . واقعیت چیست ؟ اشتباه کدام است ؟ خرافات چیست ؟
گفت : دوستان چه می کنید ؟! اجرتان مزید
گفتمش که هیچ ، گریه بر حسین زیر پرچم یزید
راه را گم نکرده ام ، خودم را در شهری گم کرده ام که هزاران هزار مانند من در آن خودشان را گم کرده اند .
گم کردن خود یعنی تسلیمی لذت بخش ، گم شدن در آغوش خود ، بی اعتماد به جهان ، یکسره غرق در آن چه حاضر است ، طوری که همه چیز اطرافش محو شود .
ارادتمند شما ؛ دیگر پیمان
نظرات شما عزیزان: